گزیده گفتگوی اسحاق جهانگیری را بخوانید.
امسال موضوع جدیدی رخ داد که در پاییز (هنوز به زمستان نرسیده) هم با کمبود گاز و هم کمبود برق روبهرو شدیم. بخشی از آن قاعدتاً طبیعی و به دلیل شرایطی است که هر چه در آن حل ناترازیها عقب بیفتد، بحرانها روی هم میافتند و خیلی سختتر خواهد شد و دیگر بهراحتی نیست لذا ما به دلیل دیر تصمیم گرفتن یا به موقع تصمیم نگرفتن، چنین شرایطی برای کشور پیشآوردهایم. همه حیات اقتصادی و سیاسی مردم و زندگیشان به انرژی و برق بستگی دارد. نمیتوان گفت که میخواهم کشور را توسعه دهم، اما با کمبود برق روبهرو هستم.
کشورها سعی میکنند، زیربناها و مشخصاً برق را بهعنوان پیشنیاز هر کار توسعهای به حد وفور تهیه کنند. البته برق هم در کشورهایی که به دنبال تولید و مصرفش میروند باید اقتصادی باشد. بههرحال من فکر میکنم پیشنیاز اصلی توسعه، علامتهای بسیار نگرانکنندهای برای آینده ایران و زندگی مردم میدهد و بالاخره روزهای سختی در پیش است و من هم مثل همه مردم ایران نگرانم.
طراحی نظام تصمیمگیری ایران، سخت است. ساختار تصمیمگیری ما برای حل مسائل اصلی کشور است. ممکن است یک زمانی فردی وزیر بخش کشاورزی یا صنعت شود، اگر او در حوزه اختصاصی کار خودش تصمیم نگیرد مسئولیت متوجهش میشود، اگر در حوزه فراتر از بخش خودش ورود کرد، باز هم مسئولیت دارد، اگر از دولت فراتر رود و به بخشهای محیطی، فرهنگی، سیاسی، سیاست خارجی و … ورود کند بازهم در آن تصمیمگیریها دخیل است، در نهایت مجموعه حکومت است که دیر تصمیم گرفته است. من فکر میکنم یکی از شاخصهای نظام ما دیر تصمیمگیری یا عدم استفاده از فرصتها یا به تعویق انداختن کارها و کار امروز را به فردا موکول کردن بوده است.
باید یک برنامه برای دوره ترامپ هم تهیه شود و در کشوهای میز آقای رییس جمهور و دیگر مسئولین کشور باشد که برای مقابله با شرایط سخت از آن استفاده کنند. امریکاییها فهمیدند که با ایران، تهدید، تحریم و فشار جواب نمیدهد. ایران یکی از بزرگترین تمدنهای جهان امروز است. در منطقه پرحادثه، پرتلاطم و ملتهب قویترین وبزرگترین کشور است. بههم زدن آرامش ایران؛ یعنی بههم زدن آرامش منطقه. امریکاییها اینها را فهمیدهاند، اگر نفهمیدهاند حتماً باید بفهمند. ما هم فهمیدهایم و باید بفهمیم که راهی جز مذاکره وجود ندارد. ما نمیتوانیم با ژست گرفتن بگوییم که مذاکره نمیکنیم و بگذاریم مشکلات مردم باقی بمانند. ما باید با تمام ظرفیت و قدرت دیپلماسی مان بهدنبال حل مشکلات خودمان با دنیا و امریکا از طریق مذاکره باشیم.
نباید بگذاریم فشار باز هم بر مردم ایران مضاعف شود. در چنین فشاری اگر فروش نفتمان از این میزانی که داریم کمتر شود و به مشکل بخورد حتماً شرایط سختتر خواهدشد؛ لذا من فکر میکنم در عینحالِ آمدن ترامپ در ۲۰-۳۰ روز آینده و استقرارش در کاخ سفید و حتی در فرصت رای آوردنش باید روی او حساب میکردیم. به نظرم وزارت خارجه و گروه دیپلماسی کشور باید روی او حساب کنند. نتانیاهو از تمام ظرفیتش استفاده خواهد کرد که ترامپ را آماده مسائل دیگری علیه ایران کند. ما نباید دست روی دست بگذاریم و منتطر بمانیم. باید فعال باشیم. باید در صحنه قدرتهای لابی خود را بهکار بیندازیم. باید از ظرفیت ایرانیان خارج از کشور استفاده کنیم و فقط به چشم تهدید به آنها نگاه نکنیم، خیلی از ایرانیان خارج از کشور بزرگترین سرمایههای ایرانند و باید آنها را فعال کنیم. انشاالله میتوانیم با مذاکره مشکل را حل کنیم.
میدانم که نمیتوانند دلیل ردصلاحیتم را بگویند، هیچوقت نگفتند و میدانم که نمیتوانند بگویند. اگر خاطرتان باشد در انتخابات ۹۶ آقای قالیباف گفت شما برادر دوشهید هستید. من گفتم درباره مباحث ارزشی بحث نکن. اگر قرار باشد روزی راجعبه ارزشها بحث کنم، خیلی از کسانی که ادعای ارزشی میکنند باید ته صف بروند. من فکر میکنم هیچ دلیلی واقعاً برای این کارشان نداشتند و ندارند، الا همین جهتگیریهای سیاسی و همین برنامههایی که برای مهندسی کار انتخابات، طراحی کرده بودند.
فرض کنید من تایید یا رد شوم. اصلاً اسحاق جهانگیری کجای این کشور ۹۰ میلیونی ایران قرار میگیرد؟ شورای نگهبان باید به برخی ابهامات جدی و سوالات اساسی پاسخ دهد، که مثلاً چرا فردی برای ریاست جمهوری تایید میشود و برای مجلس رد میشود؟ یا چرا فردی این دوره تایید میشود و در دوره بعدی رد میشود؟ این دوره رد میشود و دوره بعد تایید میشود؟ (خنده)
زمانی در دوره قاجار خیلی غصه میخوردیم که از کشورهای اروپایی عقب بیفتیم. مدام ناراحت بودیم که اروپاییها دارند جلو میروند و ایران نباید عقب بیفتد؛ چون معتقد بودیم ایرانیها نباید چیزی از اروپاییها کم داشته باشند. در نهایت از دوره صنعتی و انقلاب صنعتی عقب افتادیم. ما میگوییم: دلیلش مسئولین بیکفایت و بیلیاقت بودند و باید ببینیم که آیندگان درباره ما چه خواهندگفت؟ چیزهایی است که در تاریخ خواهدآمد.
تاریخ بیرحمانه و واقعی حرفش را میزند و نمیگوید، چون امروز ما سرکاریم مراعات ما را بکند و فردا مراعات کسی دیگر را. بعد از مقطعی در اوایل انقلاب اسلامی خودمان را با شرق آسیاییها مقایسه میکردیم. میگفتیم مردم کره توسعه صنعتی را با ایران همزمان شروع کردند. من خاطره تلخی از سفر به کره جنوبی دارم. وزیر صنایع که بودم، به کره رفته بودم. آنجا خیابان خیلی معروفی بهنام «تهران» دارند، مثل خیابان «سئول» اینجا.
قبل از انقلاب وقتیکه این خیابان «سئول» نامگذاری شد، آنجا خیابان «تهران» را کلنگ میزدند، شهردار سئول در سخنرانیاش گفته بود به امید روزی که سئول هم مثل تهران شود. تا این اندازه تهران برایشان مهم بوده است. آمده بودند اینجا و از شاه خواستهبودند تعدادی نیروی انسانی کرهای به ایران بیایند و شاه هم اجازه داده بود تعدادی راننده و مستخدم بیایند. بعدهم آن خیابان را «تهران» نامگذاری کردند و آرزویشان این بود که سئول شبیه تهران شود. وقتی من رفتم ماجرای تلخ این بود که روزنامهها دستگرفته بودند که باید نام خیابان «تهران» عوض شود؛ چون بزرگترین و معروفترین برجها و شرکتهای اینترنشنال در آن خیابان بودند و به نظر آنها «سئول» در تهران، معروف نبود و باید نام خیابان «تهران» تغییر میکرد. من با مقامات آنجا صحبت کردم و گفتم این چه حرفی است؟ آنجا هم خیلی خیابان مهمی است و نمایشگاه، صداوسیما و … در آن خیابان قراردارد.آنها اقدامی نکردند و در حد همان رسانهها باقیماند، اما میخواهم بگویم ما زمانی خود را با کرهایها مقایسه میکردیم، که جلوتر بودیم.
زمانی نخست وزیر مالزی آقای ماهاتیر محمد با مهندس موسوی همراه میشد. امروز ببینید سالی چند صد میلیارد دلار صادرات صنعتی مالزی است؟ گروههای بعدی هم آمدند و دیدیم که از ما پیشی گرفتند و درآمد سرانه مردم شان چندبرابر ما شده است. آمدیم گفتیم ما در منطقه اولیم. من هم مثل شما وقتی میبینم، مردم دارند ما را با امارات، قطر و عربستان مقایسه می کنند، زجر میکشم. مردم ما دیگر در منطقه اینکشورها را میبینند و میدانند و دلشان میسوزد. اگر وضع فعلی ادامه پیدا کند، باید روزهای بدتری را پیشبینی کنیم و قرار است با جاهای بدتری مقایسه شویم.
من در سال ۹۲ تصمیمگرفتم که کاندیدا شوم. تصمیمی که دوستان پیشنهاد دادند و من قبول کردم. آنزمان هم سابقه مدیریتی وزارت صنایع و معادن را داشتم. من نزد رهبری رفتم خیلی زود به من وقت دادند، رفتم و صحبت کردم و گفتم میخواهم کاندیدا شوم و ایشان خیلی بامحبت و مثبت با من برخورد کردند. به دلیل آن برخورد بامحبت و مثبت، شورای نگهبان نمیتوانست مرا تایید نکند، البته نه اینکه ایشان دخالتی کنند ولی بهرحال تعابیر ایشان مهم بود. بعد از آن من به آقای خاتمی و هاشمی گفتم و همه گفتند خیلی عالی است و شما بیا کارت را شروع کن. من همانجا نزد رهبری و آقایان عرض کردم که اگر کسی مثل آقای هاشمی یا خاتمی کاندیدا شود، من کاندیدا نمیشوم. گفتند مگر آنها کاندیدا میشوند. گفتم میگویند نه، ولی ممکن است لحظه آخر احساس وظیفه کنند. (خنده)
من روز آخر رفتم جلوی وزارت کشور که ثبتنام کنم، دوستان گفتند آقای هاشمی در حال ثبتنام هستند، من همانجا احساس وظیفهام تمام شد و به خانه برگشتم و رییس ستاد آقای هاشمی شدم. یک بار هم ۹۶ کاندیدا شدم که بهعنوان معاون اول مستقر بودم، اما شورای نگهبان تایید کرد این کار را انجام دهم. در سال ۱۴۰۰ کاندیدا شدم و رد کردند. آنهم وقتی چندسال اداره کشور دست ما بود، نظارت رهبری بر کار ما هم بود، پس چرا باید رد کنند؟ آنهم ما که خیلی اهل دعوا نبودیم.
روزی که یک برادر مقام امنیتی پیش من آمد، حدود ساعت ۳ونیم بود و من باید ساعت ۴ به جلسه سران ۳ قوه برای جلسه اقتصادی میرفتم، او به من گفت شورای نگهبان چنین تصمیمی گرفته و باید به شما بگوییم و فردا قطعی خواهد شد. من به او گفتم این کار به ضرر نظام است. به ضرر رهبری است. همه هزینههایی که آقایان با کارهایشان ایجاد میکنند، متاسفانه بر دوش رهبری است. خیلی از این آقایان که خودشان را منتسب میکنند، چه ائمه جمعه و چه غیر ائمه جمعه، جوری حرف میزنند انگار صبح تا شام با رهبری همسفرهاند، در حالی که میدانیم رابطهشان با رهبری چقدر است. اما همه هزینه آن صحبتها را مردم به حساب رهبری میگذارند.گفتم منِ اسحاق جهانگیری به عنوان فرد هیچ ضرری نمیکنم و برای اینکه به شما ثابت شود پس از اینجا به جلسه دیگری خواهم رفت. کسیکه روحیه اش خرد شده باشد یا ضربه کاری خورده باشد باید در جلسه نشان دهد که بیروحیه است. اگر کمترین تغییری نسبت به جلسات دیگری که من شرکت کردهام، دیدید بفهمید من ضرر کردهام؛ لذا فردایش هم اعلام رد و معافی کردند.
من یکبار در سال ۹۲ با رهبری مشورت کرده بودم و به ملاقات ایشان رفته بودم. اتفاقاً آن زمان من به دلیل جوانتر بودن یا هر دلیل دیگری، فکر میکردم که رهبری به من خواهند گفت نمیشود و نمیتوانی چنین مسئولیتی را قبول کنی. اما دیدم که ایشان مطالبی را که به من گفتند بسیار منطقی بود و گفتند با وجود فردی منطقی مثل شما، هیچ مشکلی برای کشور پیش نخواهد آمد.
طی جلسهای با آقای موسوی لاری و آقای انصاری با رهبری ملاقات کردیم. آنجا من از بقیه مفصلتر درباره اوضاع و کارهایی که میتوان انجام داد، صحبت کردم. جلسه بسیار خوبی بود. من بخشی از مطالب آن جلسه را گفتم. یک جلسه هم بعد از فوت مرحوم آقای هاشمی، دوستان اصلاحات به من ماموریت دادند که بروم و با رهبری صحبت کنم. مبنی براینکه ببینیم حالا که آقای هاشمی نیستند و قبلاً از نظر اصلاحات کانال آنها برای انتقال مطالب به رهبری بودند، چه کسی قرار است جای ایشان را بگیرد؟
من به فاصله کوتاه بعد از فوت ایشان (هاشمی رفسنجانی) به دفتر رهبری رفتم، فکرمیکنم۱۲ بهمن سال ۹۵ بود. رفتم و صحبت مفصلی کردیم و حرفهای مهمی زدهشد، منجمله همین که بالاخره دوستان میگویند میخواهیم ارتباطمان با شما برقرار باشد، چه کسی این کار را به عهده بگیرد. ایشان آنجا فرمودند: خودِ شما. هم از اصلاحاتید و هم به شما اعتماد دارم؛ لذا این موضوع بعد از آن جدیتر شد و هنوز هم ارتباط دارم. در حال حاضر با دفتر تماس دارم. اگر مطلبی باشد مینویسم.
راجعبه تحریمها باید نکته ای را عرض کنم، برخی میگویند «اتفاق خاصی نیفتاده و ما از اول انقلاب در تحریم هستیم.» بله، ما از اول انقلاب در تحریم هستیم، ولی افتخاری نیست، تحریمها هم با هم فرق میکنند. فرض کنید آمریکاییها تحریمی وضع کردهاند، مبنی بر عدم سرمایهگذاری شرکتهای آمریکایی در نفت و گاز ایران و شرکتهای امریکایی هم این کار را انجام دادند و در نفت و گاز ایران سرمایهگذاری نکردند. یک رقیب از سایر رقبا حذف شد، این به ضرر کسی است که تمایل دارد در کشورش کار انجام شود. اگر همه رقابت کنند، بهترین کیفیت به کمترین قیمت در کشور خواهیم داشت. وقتی رقابت وسیع باشد کارها با قیمت پایین انجام میگیرد، ولی با این حال کار ما از بین نمیرود و شرکتهای اروپایی، چینی و ژاپنی میآیند.
تحریمهای شورای امنیت بر سر موضوع هستهای، نوع دیگری از تحریمها بود، از آن دسته تحریمهایی بود که برای اولین بار گفته شد ایران نباید نفت، پتروشیمی و فولاد صادر کند. بانک تحریم است و نباید توسط بانک پول جابهجا شود. از نظر قانونی تحریمهای شورای امنیت قانونیترین و قویترین تحریمها است، ولی وقتی شما تحریمهای شورای امنیت را ببینید، هیچکجا گفته نشده است که باید نفت ایران صفر شود.
با آقای پزشکیان راحت و رفقیم. رفیق قدیمی هستیم. من آقای پزشکیان را بسیار فرد ساده، شجاع و بهقول معروف بی غل و غش میدانم. او واقعاً همین است که نشان میدهد. در دوران انتخابات هم میگفتم: خودت باش و به حرف هایی که دیگران می گویند گوش نده. خودت باش تا مردم بیشتر دوستت داشته باشند. آقای پزشکیان در حال حاضر رییس جمهور ایران است و بالاخره مجبور است برای برق، نفت و بنزین و … راهکار داشته باشد. دیگر آقای پزشکیان با ویژگیهایی که ما میگوییم، کفایت نمیکند. مردم میخواهند آقای پزشکیان کشور را از این دوره عبور دهد.
source